آهاى خوشکل عاشق

این وبلاگ در مورد زندگی روز مره ماست ونکات جالبى اعم از طنز جک وداستان هاى عاشقانه دارد که هدف آن فقط استفاده شما میباشد

آهاى خوشکل عاشق

این وبلاگ در مورد زندگی روز مره ماست ونکات جالبى اعم از طنز جک وداستان هاى عاشقانه دارد که هدف آن فقط استفاده شما میباشد

بنی آدم اعضای یکدیگرند که سر یک ریالی به هم می پرند

این هم جند شعر از سپهر سهرابی...!
اهل حمامم

پوستم مهتابی‌ست

چشمهایم آبی‌ست

پدرم دلاک است

سر طاسی دارد

لُنگ می‌اندازد

شامپو مصرف کرد

کله‌اش هی کف کرد

و سپس مویش ریخت

و چه اندازه سرش براق است!

 

حرفه‌ام دلاکی‌ست

هدف من پاکی‌ست

می‌نشیند لب سکو آرام

یک نفر با احساس

و تصور کرده، خوش پر و پاست!

کودکی را دیدم
می‌دود در پی صابون و لگن

 

ای نهان در پسِ دَر
خشک آوردم، خشک!

مشتری‌های عزیز

لگن خاصره‌تان سالم باد!

رخت ها را نکنید


آب‌مان بند آمد !

==============================================

کفش یادگاری
مرا هست کفشی ز عصر حجر / که میراث مانده ز جد پدر

شریک غمش بوده و شادیش / به پا کرده در جشن دامادیش

خدایش بیامرزد آن زنده یاد / که از خود هم این ارث بر جا نهاد


چو هی میبرم پیش هر پینه دوز / ز مغزش پریده است برق و فیوز!


بود چون که جان سخت چون کرگدن / بپوشم به هر گاه و بیگاه من


هر آنچه ز وزنش گویم کم است / که سنگین چنان کله رستم است


ز پایم بود چند سانتی گشاد / چو پاپوش افراسیاب و قباد


مرتب به پایم لخ لخ کند / ندارد چو کف پای من یخ کند


ز بس خورده اقسام واکس و پماد / مرا رنگ اصلش نیاید به یاد


ولی من ز بابای جنت پناه / شنیدم که رنگش بوده سیاه


بسی نعل خورده است بر تخت آن / شاه سم قاطر پادگان!


به هر سوی آن خورده صد دانه میخ / فرو میرود توی پایم چو سیخ


همی‌ترسم آخر به جرم قاچاق / که مامور گردد برایم براق


که این جزو آثار تاریخی است / چرا که خطوط تهش منحنی است


اگر عمر باقی است، سال دگر / سپارم من آن را به امواج بحر


که تا همچو زورق همراه باد / رود گویی اصلا ز مادر نزاد

و یا میزنم واکس بر رویه‌اش / گذارم سپس داخل موزه‌اش
 
===============================================

حافظ نامه
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس/ دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس

گفتم: سلام حافظ گفتا علیک جانم / گفتم: کجا روی؟ گفت والله خود ندانم

گفتم: بگیر فالی گفتا نمانده حالی / گفتم: چگونه‌ای؟ گفت در بند بی خیالی

گفتم: که تازه تازه شعر وغزل چه داری ؟ / گفتا: که می‌سرایم شعر سپید باری

گفتم: ز دولت عشق گفتا که : کودتا شد / گفتم: رقیب! گفتا: او نیز کله پا شد

گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟ / گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایی

گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز

گفتم: بگو زمویش گفتا که مش نموده / گفتم: بگو ز یارش گفتا ولش نموده

گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟ / گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون

گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ / گفتا: خریده قسطی تلویزیون به جایش
گفتم: بگو زساقی حالا شده چه کاره؟ / گفتا: شدست منشی در دفتر اداره

گفتم: بگو ز زاهد آن رهنمای منزل / گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‌ها / گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا

گفتم: بگو ز محمل یا از کجاوه یادی /  گفتا: پژو، دوو، بنز یا گلف نوک مدادی

گفتم که: قاصدت کو آن باد صبح شرقی / گفتا: که جای خود را داده به فاکس برقی

گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره / گفتا: به جای هدهد، دیش است و ماهواره

گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد؟ / گفتا: بلوکه کرده دیروز یا پریروز
گفتم: بگو ز مشک آهوی دشت زنگی / گفتا که: ادکلن شد در شیشه‌های رنگی

گفتم: سراغ داری میخانه‌ای حسابی / گفت: آنچه بود از دم گشته کبابی

گفتم: بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان / گفتا: نمی‌هراسی از چوب پاسبانان
گفتم: شراب نابی تو دست و پا نداری؟ / گفتا: که جاش دارم وافور با نگاری

گفتم: بلند بوده موی تو آن زمان‌ها / گفتا: به حبس بودم از ته زدند آنها
گفتم: شما و زندان حافظ مارو گرفتی؟ / گفتا: ندیده بودم هالو به این خرفتی!

نظرات 2 + ارسال نظر
شادی و سعید سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:38 ب.ظ http://bazarche.blogsky.com

سلام
وبلاگت خیلی باحاله
موفق باشی
به منم سر بزن

داود سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 07:14 ب.ظ http://dpr.blogsky.com

سلام دوست عزیز.خوشحال میشم که به وب من هم سری بزنید.وتونظرخواهی شرکت کنید.منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد